اشعار محمدرضا حسین زاده بازرگانی

نمی‌دانم بگویم یا نگویم داستانم را / محمدرضا حسین زاده بازرگانی

سزايم بود اگر از دست دادم آسمانم را
که من با دست‌های خود شکستم نردبانم را

دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی
نمی‌دانم بگویم یا نگویم داستانم را

پريدم بى هوا روزى براى دانه اى گندم
ولی افسوس گم کردم مسیر آشیانم را

شکست آخر پر و بالم پریشان است احوالم
بُریده درد جانسوز پشيمانی امانم را


پرشیانم پریشانم به قلب خسته برگردان
الهی بالحسین بالحسین آرام جانم را


بهشتم را كليدى بود و گم شد در فراموشی
ولی شکر خدا دارم مفاتیح الجنانم را

اگرچه بال‌هایم را گرفته آتش عصيان
ولی هرگز نخواهم برد از یاد آسمانم را

نوازش هاى خود را برمگیر از من، بزرگى كن
خراشيدم اگر چه گاه دست باغبانم را

هلال ماه، دعوت نامه ی عشق است مي دانم
چرا که مي شناسم دست خط ميزبانم را
 
11 0